هفته 32 و 33 بارداری
سلام سلام بعد از 2 هفته دوباله اومدم. می خواستم اون هفته یه چی بنویسم ولی خوف هیچی نبود واسه خبر دادن، من هم گفتم برم یه هفته حالشو ببرم ... روزا یکی پس از دیگری می یان و هی من حس می کنم که زمان ورود به دنیای تازه دیگه داره شروع می شه. یه روز مامان جونی با دوستش رفته بودن بیرون پیاده روی، مامان جون توی مسیر همیشه حواسش به من هم هست که حرکت کنم، اون روز اصن هیچ فعالیتی نداشتم تا فردا صبح، خوف شایستی یه کمی خسته بودم، مامان جونی به پدر جونی موضوع رو گفت و هر دوتا برای من نگران شدند و قرار بود برن پیش یه خانم دکتری منو چک کنه، ولی من شیطنت کردم و سریع جنب و جوش خوردم و از نگرانی درشون آوردم . مامان جونی و پد...
نویسنده :
یاسین جون با کمک مامان جون و پدرجون
18:25