خاطرات کودک من

هفته 31 بارداری

1396/6/22 18:25
45 بازدید
اشتراک گذاری

سلامممم مژه

این هفته خیلی اتفاق خاصی رخ نداد، ماه رمضون شروع شده و مامان جونی به خاطر من نمی تونه روزه بگیره، پدر جونی هم اینطوری که به مامان جونی می گفت یه مدتی مرخصی گرفته تا بتونن برن دور بزنن و یه کمی از این روزای سخت ماه رمضون کم بشه..آخه اینطوری که معلومه باید پدر جونی 20 ساعتی چیزی نخوره ابله استرس و تنهایی هم به نظر سخت باشه ابرو...

توی این هفته پدر جونی و مامان حونی با دایی جون و زن دایی جون رفتند باغ توف فرنگی و کلی اونجا توف فرنگی خورند و البته من هم مزه مزه کردم چشمک.

دوباله این هفته پدر جونی و مامان جونی رفتن بیرون با دوستاشون..ولی انگاری یه بیرون خیلی دور رفتن، آخه مامان جونی حسابی خسته شده بود و آخراش دیگه نمی تونست راه بره..به دوستش می گفت که نی نی جون حرکتش کم شده و نگران من شده بوده مژه... بعد از اینکه اومدیم خونه مامان جونی تا 2 روز نمی تونست راه بره..بعدش هم سرما خورد و الان هم یه کمی ناخش احواله. پدر جونی هم حسابی این روزا درگیر کاراشه که برای بعد چکار کنه و از یه طرف هم نگران حال مامان جونی و کلی با من صحبت می کنه که من مامان جونی رو اذیت نکنم...ولی من هم نی نی خوبی ام و فقط شیطونی می کنم چشمکدلقک.

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (0)