خاطرات کودک من

هفته 25 بارداری

1396/6/22 18:23
29 بازدید
اشتراک گذاری

سلام مژه

مثه که این هفته اتفاق خاصی نیفتاده، آخه هم مامان جونی و هم پدر جونی هر دوتاشون آروم بودند و دل من هم مثه اونا آروم بود، البته اینطوری که معلومه خیلی حرکاتم زیاد شده و از بیرون حسابی حس می شه آخه تا یه دست یا پامو حرکت می دم صدای شادی و خنده هاشون رو می شنوم هورا...

راستی این هفته پدر جونی و مامان جونی کلی برام وقت گذاشتند تا یه ماشین خوب و راحت تهیه کنند، البته مثه که هنوز نشده که بخرند ولی تصمیمشون رو گرفتند..باز اینا رو شنیدما زبانچشمک....

راستی فک کنم اینجا دیگه هوا خیلی خوب شده آخه قبلاً اصن من احساس گرما نداشتم ولی  این روزا یهو می بینم حسابی داغ شدم بعداً اینطوری که مامان جونی واسه پدر جونی تعریف می کنه معلوم می شه که مامان جونی رفته کلی برا خودش توی آفتاب نشسته و من هم سوختم نیشخندخجالت  

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (0)