خاطرات کودک من

۳ سال و ۱۰ ماه

1396/6/22 18:40
108 بازدید
اشتراک گذاری

سلام سلام

اینروزها هوای خیلی خوبی داریم اینجا(کاناما) برای همین همش میریم بیرون با خاله ها و عموها..همش میریم جنگل و آب بازی و ماسه بازی...توپ بازی...فریزبی بازی....اوووووو یه عالمه بازی و شادی...که برای من خیلی هیجان انگیز هستن بغل

روزهای خیلی خوبی کنار پدرحون و مامان جون و عزیز حون دارم...روزهایی هم گه خونه ام با عزیز جون کلی بازی قایم باشک و بدو بدو بازی میکنم و کلا انرژی خیلی زیادی دارم برای بازی...یه کمی مامان جون بیشتر باهام بازی میکنه و کمتر تنبیه میشم چون آخه من هم قول دادم شیطونی بی ادبی نکنم...ولی گاهی هم خیلی گیج میشم از اینهمه هیجان و شیطونی... زبان

توی مهد کودک هم هر روزیه کار خوب انجام میدهم که برای مامان جون و پدر جون می فرستند...مثلا اینبار ملودی اینو نوشته برای مامان جون و پدر جون:

Yasin was a great helper today! He saw me sweeping the sand up off the floor and wanted to help. I gave him the dustpan. He found a little hand held broom in the classroom and went right to sweeping! I kept sweeping it into the pile and he collected it and put it into the garbage. When he finished the pile, I told him there was another pile on the other side of the sandbox. He said"oh no!" (Like there was a lot to do). I said he could sweep it if he wanted to. And he did! Way to keep you mind focused to get the job done Yasin. You were a great help!

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (0)