هفته 37 بارداری
سلام
خوف این هفته هم برای پدر جونی و مامان جونی با انتظار اومدن من به سر رسید ولی من نیومدم . دو روز پیش عمه جونی ها و عزیز جونی ها و یکی دو تا از دوستای پدر جونی و مامان جونی باهاشون در مورد اینکه من اومدم یا نه زنگ زده بودند و صحبت می کردند. تازه دایی جون هم برام خواب دیده بوده که دیگه اومدم...مثه که حسابی دیر کردم من که همه نگران شدن .
توی این هفته پدر جونی و مامان جونی با دوستاشون یه سفر کوتاه مدت یه روزه هم رفتن البته نه خیلی دور...ولی خوف مامان جونی خیلیییییی خسته شده بود و روز بعدش همشششش خوابید...
خلاصه که همه چشم انتظار اومدن من هستن ولی من که خودم هم نمی دونم کی باید برم پیششون. آخه خیلی جای گرم و راحتی دارم . شب و روز پدر جونی و مامان جونی کلی باهام از اون بیرون صحبت می کنن و هی می گن اونجا قشتگتره تا برم پیششون...حالا معلوم نیست اونجا واقعاً قشنگتره؟ شایستی!!!