خاطرات کودک من

هفته 37 بارداری

1396/6/22 18:27
63 بازدید
اشتراک گذاری

سلام

خوف این هفته هم برای پدر جونی و مامان جونی با انتظار اومدن من به سر رسید ولی من نیومدم نیشخند. دو روز پیش عمه جونی ها و عزیز جونی ها و یکی دو تا از دوستای پدر جونی و مامان جونی باهاشون در مورد اینکه من اومدم یا نه زنگ زده بودند و صحبت می کردند. تازه دایی جون هم برام خواب دیده بوده که دیگه اومدم...مثه که حسابی دیر کردم من که همه نگران شدن مژه.

توی این هفته پدر جونی و مامان جونی با دوستاشون یه سفر کوتاه مدت یه روزه هم رفتن البته نه خیلی دور...ولی خوف مامان جونی خیلیییییی خسته شده بود و روز بعدش همشششش خوابید...

خلاصه که همه چشم انتظار اومدن من هستن ولی من که خودم هم نمی دونم کی باید برم پیششون. آخه خیلی جای گرم و راحتی دارم بغل. شب و روز پدر جونی و مامان جونی کلی باهام از اون بیرون صحبت می کنن و هی می گن اونجا قشتگتره تا برم پیششون...حالا معلوم نیست اونجا واقعاً قشنگتره؟ شایستی!!!

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (0)