خاطرات کودک من

هفته 16 بارداری

16 امین هفته من ( نی نی جون ) مصادف شده با فرار سیدن بهار 92 و پدر جون و مامان جون 3 روز پیش فرارسیدن سال 1392 رو به همراه من  جشن گرفتند. من این هفته اگرچه به نظر می رسید باید بهتر باشم و با مامان جون هیچ کاری نداشته باشم، ولی وای ی ی ی که اینطور نشد و  از اول هفته مامان جون رو دچار ضعف و بی حالی شدید کردم، یعنی 2 روز مامان جون حسابی دراز کشیده بود  . پدر جون و مامان جون با رسیدن عید نوروز به 2 تا عزیز جون و بابا جونی، خونواده دایی جون, عمو جون، و عمه جون ها عیدی داده و خبر من رو اطلاع دادند. همه حسابی خوشحال شدند و  هر کسی شادی اش رو بطور خاصی ابراز کرد  . من اینو کاملاً متوجه شدم . &q...
22 شهريور 1396

هفته 15 بارداری

15 امین  هفته مصادف شده با انجام کارهای قبل از عید و پیشواز به سوی عید. اگرچه حال و روز مامان جونی بهتر از روزهای قبل شده ولی گهگاهی من (نی نی جون) باعث تغییرات خاصی در بدن مامان جون می شم...  مثلاً توی این هفته پوست دست و صورت مامان جون رو خشک کردم و حسابی مامان جون باید مایعات استفاده کنه که به هر دومون آسیبی نرسه....پدر جون  هم حسابی گرم انجام کارهای پایان نامه هست و این روزا دیگه باید خودش رو برای یه ارائه خوب آماده کنه... مامان جون می گه : هوا اینجا رنگ بهار نداره هنوز و حسابی سرد شده، امروز هواشناسی گفته تا اواخر هفته برف و کولاک هست و ما باید جشن سال جدید را در حالیکه برف روی زمین هست جشن بگیریم...شاید ...
22 شهريور 1396

هفته 14-6 بارداری

امروز که مامان جون داره این مطالب رو برای من (نی نی جون) یادداشت می کنه هفته 14 بارداری است و مامان جونی می گه این کوچولوی دوست داشتنی حسابی مامانش رو طی این مدت بالا و پائین کرده  . یه روز حالش رو خراب میکنم تا دنیایی که برای خودم اون داخل دارم می سازم رو درست کنم  و یه روز هم اصلاً به مامانی کاری ندارم و میگذارم یه کمی نفس راحت بکشه  .... "این دنیای داخلی برای کودک مثل دنیای بیرون برای ما هست که هر چیزی پیرامون خودمون رو تغییر می دهیم (می سازیم، خراب می کنیم) تا به خواسته هایمان برسیم."  خلاصه که روزهای دشواری رو پشت سر میگذاره، ابنو می فهمم  ....  مامان جون می گه: حسابی خو...
22 شهريور 1396